گم شدم در سر آن کوی مجویید مرا


او مراکشت شدم زنده مپو یید مرا

بر درش مردم و آن خاک بر اعضای من است


هم بدان خاک درآید و مشویید مرا

عاشق و مستم و رسوایی خویشم هوس است


هر چه خواهم که کنم هیچ مگویید مرا

خسروم من : گلی ازخون دل خود رسته


خون من هست جگر سوز مبویید مرا